آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

آرنیکای مامان وبابا

یه اتفاق خوب....

سلام عروسک نازم  دیشب برای اولین بار لپ مامانی رو ماچ کردی ... نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم و بهترین کادوی عمرمو تو شب تولدم بهم دادی ... عشق من دیروز با بابایی برای واکسن 18 ماهگی بردیمت مرکز بهداشت ... خیلی این واکسن سنگین و بد بود ... الان که ساعت 9 صبح هنوز تب داری و من تا صبح نخوابیدم ... امیدوارم امروز تبت قطع بشه ... عزیز دلم دیگه از دست این واکسن ها تا بری مدرسه خلاص شدیم خیلی خوشحالم که تونستیم این مرحله رو هم با یاری خدا پشت سر بزاریم ... وای بزار برات از حس اون لحظه بگم که کلی منتظرش بودم ... داغی بوستو تا توی قلبم حس کردم ... وقتی بهت گفتم آرنیکا لپ مامانو ماچ کن یه نگاه با نازی به من کردی و زود لپ مامانو ماچ کردی ب...
15 مهر 1392

17 و 18 ماهگی

سلام عروسک نازم عذر خواهی منو به خاطر این همه تاخیر بپذیر ... تو این دو ماه کلی اتفاق افتاد ... خاله بزرگم الان یک ماه و نیمه که تو کماست ... ماه پیش رفتیم تهران و یه سفر هم به رامسر داشتیم توی سفر هر سه نفرمون سرما خورده بودیم ... جدا از مریضی ها خوش گذشت ... بزار برات از خودت بگم ... کلی تو این دو ماه بزرگ شدی و کارای بامزه میکنی ... اسم بابا اروند خیلی رسا صدا میکنی بعد از اسم بابا اسم خاله شیرین رو یاد گرفتی که بابا اروند یادت داد به منم میگی آما ... تازگی ها آهنگ اسم منم میگی ... به آب میگی اُو ... هیس کردنم یاد گرفتی ... از دیشبم بهت میگم بگو دایی میگی  دی دی و قش مکنی از خنده انقدر که به سک سکه میوفتی ... کلاََ خیلی بلا شدی...
8 مهر 1392
1